خدای خدایان چون در پایان هفتمین روز بر عرش بلند ایستاد و آفرینش خود را دید، هر آنچه اراده کرده بود، بود، اما نبود.
اعتدال و منطق بر آفرینش چیره بود، خدای خدایان خود رب النوع خرد وعقل نیز بود؛ هر چیز بر مسیر جبر و قانون پایدار بود. همه بود؛ اما نبود.
پس خدای خدایان اراده بر وجود را کنار گذاشت، از بلندای فرود آمد؛ و در دنیای قانونمند خود جریان یافت، در رگ های حیات، و این هشتمین روز بود.
عرش خالی شده بود و خدای زمینی، که کودکان او را رب النوع عشق می خواندند، نخواست...نمی خواست تا "بشود". نمی خواست تا "بخواهد".
اما خدایگان، آفرینش را هفت روزه خواستند، پس بر عرش نشستند ومصحف نگاشتند...
نویسنده: رها آسمانی(
پنج شنبه 85/9/2 :: ساعت 10:29 عصر)
لینک های مرتبط:
هرچه میخواهد دل تنگم-دل تنگت-دل تنگش...